همه چیز در ذهن اتفاق می افتند
بعد از این همه مدت تجربه کردن حالات و روحیات مختلف بعد از این مدت تلاش برای تغییر و ساختن یک زندگی بهتر دیگه مطمئنم که ذهن آدمیزاد مرکز همه اتفاقاته.
اگر توی ذهن باورهات محکم نشده باشه. اگر ذهن هنوز پر از خاطره های بد باشه. اگر ذهن هنوز خیلی از برنامه ریزیها و تلاشها را جدی تلقی نکنه. عمل هم با همان هماهنگه گاهی که ذهن آماده است. اعمال هم منظم و مرتب دستورات ذهن را رعایت می کنه و گاهی که ذهن به هم میریزه همه کارها و نظمها هم فراموش می شه و از یاد می ره.
چاره چیه؟
مثل همه چیزهای دیگه تمرین منظم و مستمر. هم عملی و هم ذهنی
تمرین ذهنی
یک کاری که خیلی بهش سفارش شده فکر کردن هست. من چقدر در روز به رفتارهام فکر می کنم؟ چقدر سعی می کنم فکرهام را منظم کنم؟ چقدر سعی می کنم از این شاخه به اون شاخه نپرم؟ یک کلام چقدر تمرینهای ذهنی من مرتب و منظم است؟
تمرنیهای عملی
آیا شده من یک تمرین مشخص را برای مدت یک ماه منظم و مرتب انجام بدم. خوب جواب مثبته مثلا اگر قرار باشه سر ساعت خاصی بیدار بشم حتما اون رو عملی می کنم و کردم اما مشکل اینجاست که در تمرینها عملیم خیلی به کیفیتشون فکر نکردم یا نشده فکر کنم.
مثلا گفتم صبح سر فلان ساعت بیدار بشم. اما وقتی بیدار شدم خیلی خواب آلود بودم یا وقتم را به اندازه اینکه می گرفتم و می خوابیدم هدر کردم. اصلا بعضی وقتها پشیمان شده ام و با خودم گفتم بهتر بود می خوابیدم تا اینطور وقتم تلف می شد.
یا مثلا تصمیم گرفتم سر وقت نماز بخوانم خواندم. اما با حضور قلب نبوده. خلاصه کنم یعنی در ظاهر بعضی از کارها انجام شده اما کیفیتش خیلی خوب نبوده.
حالا می خواهم به یک مدت معین به طور خاص روی یک کار تمرکز کنم و آن را هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت درست انجام بدم . به مدت چهل روز تمرین می کنم.